مقدمه
حمله اسكندر مقدونی به ایران و تلاقی دو تمدن بزرگ آن روز، یعنی؛ ایران و یونان، به مبادلات فرهنگی نیز انجامید. در جنگهای ایران و روم در دورههای متفاوت تاریخی نیز، همین اثر قاعدتاً بر جای مانده است. روابط ایران با هند هم به اقتباس معارف از یك دیگر منج ر شد. اردشیر بابكان دستور داده بود تا كتابهای یونانی و هندی را به پارسی ترجمه كنند، چنین اقداماتی در انگیزه و راهاندازی بعدی یك مؤسسه بزرگ علمی، نظیر دانشگاه گندی شاپور، اثری بسزا داشت. به طوری كه نوعی علاقه در شاهان، وزیران و بزرگان بعدی ایجاد كرد كه از اقدامات گذشته پیروی نمایند. شهرت پادشاهان ساسانی به حمایت از دانشمندان باعث شد كه دانشمندان رانده شده از قسطنطنیه و مسیحیان نسطوری، به ایران روی آورند.
البته قبل از تأسیس گندی شاپور، در دوره هخامنشی مدارس عالی مهمی در شهرهای بورسیپا - میلت و ارخویی، به خصوص در علم طب، وجود داشته است. به طریق اولی، وقتی به همت هخامنشیان در شهرهای ملل تابعه چنین مراكزی وجود داشته است، شهرهای مهمی، چون بلخ، آذربایگان و ری نیز میبایست از چنین مراكز علمی بهرهمند باشند؛ مثلاً حوزه علمی ریواردشیر به ریاست معانابیت اردشیری، معروف به معانا ایرانی، در فلسفه طب و نجوم، یكی از این مراكز عالی آموزش بوده است. هم چنین باید به كلیساهای نسطوری، واقع در حوالی مداین و جنوب ایران كه محل تدریس منطق، فلسفه و نجوم بوده است، اشاره كرد.
گندی شاپور در اصل «وه اندوشاه پوهر»؛ به معنای «بهتر از انطاكیه شاپور» بوده است و به همین نام، در حوالی شوش و دزفول و شوشتر كنونی قرار داشته است كه بعد از اشاعه مذهب نسطوری، محل تجمع علمای مسیحی نیز گردید. به احتمال قوی، اردشیر بابكان آن را به نام پسرش بنا نهاد و فرزندش آن را تكمیل نمود و در روزگار انوشیروان، شهرت جهانی یافت.
●وضعیت علمی و آموزشی در دوره ساسانیان
ساسانیان با عمل به آداب و سنن هخامنشی كه در واقع بازگشت به سوی شرق و آسیا بود، واكنشی در جهت عكس اشكانیان از خود نشان دادند و بدین ترتیب، بار دیگر آداب و رسوم كهن ایرانی احیا گردید؛ از جمله، دین قدیم زرتشتی رواج یافت و سیاست تعرض و كشور گشایی در پیش گرف ته شد. به طور كلی، شاهنشاهی ساسانی برای مشرق زمین، نمونه یك دولت بسیار منظم به شمار میرفت. ادبیات ملی و عمومی كه از نسلی به نسل دیگر با روایات شفاهی منتقل میشد و از معتقدات مردم و حیات ملت متمتع میگردید، در عهد ساسانیان، جای خود را به ادبیات مكتوبی دا د كه به منظور قرائت درباریان و اشراف تحریر میشد. ترجمه آثار خارجی از زبانهای یونانی، لاتین و هندی، در عهد شاپور اول شروع شد و مخصوصاً در عهد خسرو اول، رونق گرفت. اندیشههای غربی كه در این عهد در ایران نفوذ كرد، با افكاری كه از هند منتقل میگردید، در هم آمیخت و تنویر افكار روشنفكران ایرانی را در پیداشت.
مقام پزشك در دوره ساسانی، ارجمند بود و گاه تا درجه مشاوری پادشاه ارتقاء مییافت. رئیس پزشكان جسمانی، «اران در ستبد» و رئیس همه طبیبان، اعم از روحانی و جسمانی، «زروتشتروم» نامیده میشدند كه شاید لقب ه مان موبدان موبد بوده است. با وجودی كه بسیاری از كتابها و آثار علمی ایران ساسانی به دست حوادث روزگار معدوم گردید، با این همه، مدارك موجود درباره جنبشهای علمی و تأسیس مكاتب و دانشگاهها و كتابخانهها در دوره درخشان ساسانی، به مراتب بیش از دورههای پیش بوده و شهریاران ساسانی در خصوص نشر علوم و ارتقاء دانشمندان علاقه و توجه شدیدی مبذول داشته و روی هم رفته، پیشرفتهای علمی و فرهنگی در این دوره دارای اهمیت فراوانی میباشد. این جنبش علمی و هنری از زمان اردشیر بنیانگذار شاهنشاهی ساسانی و شاهپور اول، جانشین او، آغاز و در زمان خسرو اول به منتها درجه ترقی و عظمت خود رسید.
ساسانیان، در ایران چندین مدرسه تأسیس كردند، از جمله در ریوارد شیر (در ناحیه ارجان یا همان بهبهان کنونی) كه متخصصان رسم الخط مخصوص، در آن حضور داشتند و كتابهای پزشكی و ستارهشناسی و جادوگری مینوشتند. همچنین از دانشگاههای مهم زمان ساسانیان كه تا چند قرن بعد از آنها نیز از مراكز مهم علمی و طبی و فلسفی شرق میانه محسوب میشد دانشگاه جندی شاپور یا گندی شاپور است كه در شمال شرقی شوشتر از استان خوزستان كنونی واقع شده و شاپور اول آن را بنا نهاد و دیگر شاهان ساسانی آن را گسترش داده و بر شمار كتابهای آن افزودند. در این دانشگاه، فلسفه، طب، حكمت و نجوم تدریس میشد و ایرانیان دانش آموخته پزشكی، به سایر مناطق اعزام میگردیدند. در این مدرسه طب یونانی، ایرانی و هندی نیز تدریس میشده است.
با افزایش مدارس و مراكز آموزشی در عهد ساسانیان، دانشكدهها و دیگر مراكز دینی به آموزشهای دینی پرداختند. تكامل آموزش عالی با برنامههای منظم و وجود مدارس و استادان مجرب را باید در دوران ساسانیان جستجو كرد. فرزندان خانوادههای شاهی و بزرگان، در آموزشگاه های درباری برای وظایفی كه خاص آنها بود، تربیت میشدند. طبقه بزرگان و روحانیون خواندن و نوشتن را از كودكی میآموختند، زیرا كارهای مربوط به آنها به سواد كافی نیاز داشت.
با این همه به نظر میرسد كه نظام آموزشی ساسانی چند عیب عمده داشته است: نخست این كه دستگاه آموزش و پرورش در انحصار طبقات برجسته و شاهزادگان و اعیان و اشراف بود. دیگر آن كه به دنبال آموزش و پرورش در عصر ساسانیان متوجه القاء عقایدی میشویم كه فرمانبرداری م طلق و كوركورانه در مقابل قدرت و قوه قهریه را به قشرهای جامعه تعلیم میدهد و پیوند نهادهای دینی و آموزشی با سازمانهای سیاسی چنان بود كه با برافتادن سازمان سیاسی، جامعه به سرعت تسلیم مسلمانان شد. دیگر این كه تشكیلات اجتماعی مردم به كلی دولتی بود و اختیار مردم در دست زمامداران و كاركنان دولت قرار داشت، به طوری كه در مدت ۴۲۵ سال ( ۶۵۱ - ۲۲۴م ) كه از حكومت ساسانیان گذشت، تودههای مردم ایران نتوانستند یك جنبش اجتماعی را تشكیل داده و رهبری كنند.
«مانویت» در آغاز قدرت ساسانی، بیشتر حركتی ارتجاعی بود و جامعه را به سوی رخوت و ناامیدی از زندگی سوق میداد. نهضت مزدك نیز به دلیل نداشتن رهبری صحیح و عدم آگاهی جامعه ایرانی، به سرعت راه سقوط را طی نمود و چند حركت سیاسی - نظامی عصر خسرو پرویز، مانند حركت سیاسی بهرام چوبین و كودتای بندوی و بسطام نیز دارای پشتوانه مردمی نبود و بیشتر جنبه اشرافی و اریستوكراسی داشت.
نقش مغان و موبدان در آموزش
در عهد ساسانیان نیز مغان و موبدان به طور گسترده، وظیفه آموزش و پرورش را به عهده داشتند و بر علوم گوناگون مسلط بودند و «همگ دین»؛ یعنی كسی كه دین و سایر علوم را میداند، نامیده میشدند. با توسعه مراكز علمی و پیشرفت آموزش و پرورش و توجه به نقش علم در ع هد ساسانیان، آموزش علوم دینی و اخلاق به عنوان تعلیمات اساسی و مقدماتی، اهمیت بیشتری یافت؛ بدین ترتیب، روحانیون تحت لوای آموزشهای دینی، پایههای علوم و تمدن ایرانی را استوار كردند. مغان، اوستا را به مردم تعلیم میدادند و پیشگامان هنر و ادب و از معلمان و مربیان گزیده جامعه بودند كه شور و اشتیاق دانستن را همواره زنده نگه میداشتند. در این زمان، مداین و مراكز آموزشی تأسیس شدند و علوم مختلف آموزش داده میشد و زبان پهلوی زبان علم و ادب بود.
ابن ندیم در عهد ساسانی از دو كتابخانه مهم نام میبرد؛ یكی كتابخانهای كه اردشیر و پسرش شاپور اول تأسیس كردند و كتابخانه بزرگ دیگر را انوشیروان برای دانشگاه گندی شاپور بنیان نهاد. از مطالعه آثار مربوط به آن دوران چنین بر میآید كه در بخش تربیت كودكان و نونهالان، پسران و دختران تا پایان ۵ سالگی تحت تربیت مادران بسر میبردند و سپس به مكتب میرفتند. بر این اساس، جوانان میبایست پیش از ۱۵ سالگی تعلیمات بدنی و عقلانی و نیز اصول مذهب و تكالیف دینی را بر طبق آموزشهای اوستا فراگیرند. در آن دوران، قاطبه مردم ؛ یعنی طبقه عظیم كشاورزان، بیسواد بودند، ولی به احتمال قوی، دهقانان كه طبقهای میان حال و صاحب زمین بودند و سرپرست كشاورزان محسوب میشدند؛ به اقتضای شغل خویش، سواد اندكی داشتند.
●موقعیت و نحوه تأسیس جندی شاپور
شكست یوویانوس و معاهده رسوا كننده او با شاپور دوم موجب شد كه شهر نصیبین (در نزدیكی شهر الرها)، تحت تسلط ایران در آید، ولی الرها همچنان در قلمرو حاكمیت روم باقی ماند؛ نتیجه معاهده این شد كه بسیاری از مردم تحصیل كرده ثروتمند نصیبین، بیدرنگ به الرها هجوم بردند و در پی آن، مدرسه ایرانی الرها ساخته شد. دانشكده الهیات مهمترین قسمت این دانشگاه و پس از آن، دانشكده پزشكی در درجه دوم بود. چند سال قبل از تأسیس این مدرسه، شورای عمومی نیقیه به امید پایان دادن به نظریههای بدعتآمیز آریوس و پیروانش، نظریه فرق ه كاتولیك را درباره تثلیث بیان كرده بود. چند سال پس از تأسیس این مدرسه، نسطوریوس، اسقف بزرگ قسطنطنیه، به علت بدعتگذاری درباره تثلیت از مقام خود بركنار شد و خود و پیروانش مورد طرد و تكفیر قرار گرفتند و امپراطور زنو هم به منظور خاموش كردن آنها، در سال ۴۸۹ م دستور بستن درهای دانشگاه و تعطیل كلیه دروس آن را داد. در این موقع، اغلب پزشكان به جندی شاپور روی آوردند كه شهری در مرز ایران بود و برای چندین سال به قرارگاه كشیشهای نسطوری تبدیل شده بود و از چندی پیش مركز علمی در آن قرار داشت.
هنگامی كه شاپور دوم بر تخت نشست، شهر را وسعت داد. تأسیس این مركز علمی (جندی شاپور) در آن نیز به او منسوب است. تصور میشود این مركز تحت نظر اولیای كلیسای نسطوری اداره میشده است، زیرا پزشكان و روحانیون موظف بودند هر روز پیش از آغاز خدمت روزانه در مراسم ص بحگاهی شركت كنند. هم چنین به نظر میرسد دروس دانشگاه به زبان یونانی نبوده و نقش عوامل نیرومند مذهبی، زبان سریانی را در درجه اول اهمیت قرار میداده است. ضمناً فارسی، عربی و لهجههای خصوصی و محلی نیز معمول و متداول بود. اصول پزشكی هم كه تدریس میشده كاملاً جنبه یونانی نداشته است. مدرسه طب، مقارن ورود اعراب مسلمان به ایران، در درجه اول اعتلا و افتخار خود بود، شهر جندی شاپور در سال ۶۳۶م به سردار سپاهیان اسلام تسلیم شد و از گزند و آسیب در امان ماند.
شاهان ساسانی به پایگاه اجتماعی افراد اهمیت میدادند و از نشر علم در میان توده مردم جلوگیری میكردند. پس در یك طرف، اغلب مردم از كسب علم محروم بودند و در طرف دیگر، شماری از اشراف، نجبا، دهقانان و درباریان بودند كه خود را صاحب هر حقی میدانستند؛ از اینرو ، عالمان در دربار یا پیرامون آن قرار داشتند. در میان شاهان ساسانی، انوشیروان، به كسب علم آن هم در محدوده دربار خود توجه داشت.
معروفترین اقدام او در این خصوص، اقتباس از علوم هندیان بود، كه به ارسال كتاب كلیله و دمنه انجامید. سیاست پائین نگه داشتن آگاهی ج امعه و جنگهای بیشمار ساسانیان باعث گردید عدهای از مردان با سواد ایران كه اغلب از همان طبقه اشراف و نجبا بودند، منطقهای علم خیز را برای فعالیت علمی خویش برگزینند؛ این منطقه «جندی شاپور» نام داشت.
جندی شاپور كه در نزدیكی شهر اهواز كنونی؛ یعنی ده شاه آباد قرار داشت، تاریخی كهن دارد و طبق نظر اكثر دانشمندان، در آن زمان، نام آن جنتاشاپیرتا؛ یعنی «باغ زیبا» بوده است. جندی شاپور كنونی در پایان قرن سوم میلادی كمی پس از آنكه شاپور امپراتور روم را شكست د اد و انطاكیه را تصرف كرد، ساخته شد به همین جهت آن را وهاند شاپوهر؛ یعنی بهتر از انطاكیه شاپور، نامیدند. به نظر میرسد تأسیس دانشگاه این شهر تاریخی همزمان با ساخت شهر نبوده، بلكه به تدریج شكل گرفته باشد.
برخی از عوامل مهمی كه سیر تكاملی این مركز علمی را سرعت بخشید عبارتند از: بسته شدن مدرسه الرها در سال ۴۸۹م و مهاجرت عدهای از عالمان این مركز به جندی شاپور؛ توجه بسیار زیاد انوشیروان به علوم و فنون و مهاجرت عدهای از فیلسوفان و دانشمندان آتن پس از تعطیل آكادمی آتن به دست یوستی نیانوس. به دنبال این مهاجرتها اقتباسهای علمی آغاز شد كه در این میان، سهم دانشمندان یونانی به دلیل پیشرفت آنان در طب، بیشتر بود.
از ویژگیهای جالب جندی شاپور، چند زبانه بودن این مركز علمی بود؛ یعنی مسیحیان نسطوری افزون بر سانسكریت و یونانی، زبان فارسی و سریانی نیز به كار میبردند.
●دانشمندان بزرگ جندی شاپور و جریان فتح آن به دست اعراب مسلمان
در میان دانشمندان بزرگ جندی شاپور در عهد انوشیروان میتوان از جبرئیل، بیادق طبیب، سرجیس راس العین و برزویه طبیب نام برد. برزویه طبیب به فرمان انوشیروان به هند رفت و موفق شد با شاه هند دیدار كند. شاه دستور داد كتاب كلیله و دمنه را به او بسپارند تنها ب ه شرطی كه در حضور او كتاب را نگاه كند و از آن بهره ببرد، بدون آن كه از روی آن نسخه برداری كند.
رقیب اصلی مركز علمی جندی شاپور، اسكندریه مصر بود و جالب آنكه هر دو مركز علمی به فاصله كوتاهی به دست مسلمانان فتح شدند. مورخان صدر اسلام داستان فتح جندی شاپور به دست مسلمانان در سال هفده هجری را با كمی تفاوت بیان كردهاند؛ بلاذری مینویسد: «ابوموسی به جن دی شاپور رفت و اهل آن شهر در هراس افتاده، امان خواستند، وی با ایشان صلح كرد». طبری در این باب مینویسد ناگهان مسلمانان دیدند درهای شهر گشوده شد و كسان بیرون آمدند و بازارها گشوده شد و مردم به جنبش درآمدند. كسی فرستادند كه چه شده، گفتند: شما امان نامه روی ما فكندید و ما نیز پذیرفتیم و جزیه میدهیم، مسلمانان از همدیگر پرسش میكردند، معلوم شد بندهای به نام مكنف كه اصل وی از جندی شاپور بود اماننامه را نوشته بود. تفاوت اصلی روایت بلاذری و طبری در خصوص فرمانده مسلمانان است؛ بلاذری از ابوموسی اشعری نام می برد، ولی طبری ابوسیره را فرمانده سپاه اسلامی میداند.
●وضعیت علمی جندی شاپور پس از اسلام
اداره جندی شاپور بعد از اسلام تا سال ۲۶۵هجری بر عهده خاندان بختیشوع بود و آخرین فرد این خاندان جبرئیل نام داشت. در كل روح مسیحی بر جندی شاپور حاكم بود و از عنصر زرتشتی كمتر اثری دیده میشد، دلیل این امر، حضور طبیبان ماهر مسیحی به خصوص خاندان بختیشوع بو د، در این مركز علمی، دانشجویان و دانش پژوهان از مناطق مختلف جمع شده بودند، و محور اصلی فعالیت علمی آنان مقوله طب بود.
شاید یك دلیل اهمیت این علم در آن زمان، شیوع بیماریهای واگیردار، مانند سل، طاعون، آبله و تب بوده است. به دلیل فتح این شهر همراه با صلح، تغییرات زیادی در فعالیت علمی آن صورت نگرفت، تنها كار بیمارستان آن رونق زیادی یافت. درباره گسترش علمی این دانشگاه، نقل شده است: كسی كه وارد دانشگاه جندی شاپور میشد ابتدا برای خود استادی انتخاب میكرد. این دانشجو میبایست علاوه بر دروس مربوط به طبابت، رشتههای دیگری را فرا گیرد؛ یكی از این دروس هندسه بود و دانشجو از طریق آن میتوانست شكل زخمها را به درستی تشخیص دهد. ستارهشناسی نیز یكی دیگر از درسها بود. همچنین برای تعیین ساعت مناسب درمان به دانشجویان موسیقی آموزش داده میشد تا بتوانند نبض بیمار را گرفته و از حركات نبض او به بیماریاش پیبرند.
از دیگر قسمتهای مهم این دانشگاه علاوه بر بیمارستان، كتابخانه آن بود. به گفته مفسران زرتشتی و برخی از تاریخنگاران، كتابهای آن در مجموعه اوستایی بر روی دوازده هزار پوست گاو ثبت شده بود.
اولین تأثیر جندی شاپور بر جهان اسلام، تأسیس بیمارستان در سایر نواحی بود. عربها احداث بیمارستان را از ایرانیان آموختند؛ در سال ۸۸ه ولیدبن عبدالملك بیمارستان دمشق را مانند بیمارستان جندی شاپور تأسیس كرد.۲۱ تا انقراض دولت اموی تنها بیمارستان مسلمانان غیر از جندی شاپور، بیمارستان دمشق بود. از كارهای عجیب ولید، رسیدگی به امر جزامیان بود كه حتی برای آنان مقرری وضع كرد.
دانشگاه جندی شاپور در زمان بنیامیه چندان نتوانست به مراكز و مناطق دیگر نفوذ كند، دلیل این امر دو عامل بود: عامل اول، تفكر تبعیض قومی و عقیده برتری عرب بر سایر اقوام بود و عامل دوم، نفوذ علوم یونانی و رومی در دمشق (مقر حكومت امویان) بود؛ از اینرو، اغلب پزشكان دربار اموی، رومی بوده و حتی بر خلفای اموی نیز نفوذ سیاسی داشتند. طبری مینویسد: «در دربار یزید ابن معاویه فردی مسیحی به نام سرجون حضور داشت». به عوامل فوق میتوان درگیری دائمی بنیامیه را در جنگها اضافه كرد.
با پیدایش دولت عباسیان، وضع علمی جهان اسلام به خصوص جندی شاپور تغییر یافت و در این تغییر، اقتباس اعراب از دستآوردهای علمی ایرانیان گسترش یافت. نخستین تأثیر جندی شاپور در دولت عباسیان در سال ۱۴۸ه / ۷۶۵م روی داد؛ در این سال منصور، خلیفه عباسی، به مریضی س وء هاضمه دچار شده بود و طبیبان دربار عباسی موفق به علاج او نشده بودند. او كه آواز پزشكان جندی شاپور را شنیده بود، به فكر استفاده از آنان افتاد. معروفترین پزشك جندی «شاپور «جرجیس» از خاندان بختیشوع بود.
وی علاوه بر ریاست بیمارستان و مركز پزشكی جندی شاپ ور، در طبابت شهرت زیادی داشت. به غیر از جرجیس افراد این خاندان تا قرن پنجم هجری پیوسته از پزشكان برجسته به شمار میرفتند. منصور، خلیفه عباسی، جرجیس را به بغداد دعوت كرد و این آغاز افولِ كاری دانشگاه جندی شاپور بود. طبری درباره قدرت طبابت جرجیس مینویسد: «پزشك برای سوء هاضمه منصور مثل زیر را زد: اگر كوزهای بر كرسی ای نهی و آجر نو زیر آن نهی و بر آن قطرهای بریزد مگر قطرههایش به مرور زمان آجر را سوراخ نمیكند؟ مگر نمیدانی هر قطرهای كاهش میآورد».
علاوه بر خاندان بختیشوع، «ماسویه» نیز پزشك درس ناخوانده و دارو فروش بود كه به مدت سیسال در داروخانه بیمارستان جندی شاپور كار كرده و تجربیاتی اندوخته بود. او عازم بغداد شد و در آنجا در رشته چشم پزشكی شهرت یافت و به عنوان پزشك مخصوص دربار هارون الرشید، به رقابت با جبرائیل ابن بختیشوع پرداخت. هارون پس از تأسیس دومین بیمارستان به تقلید از جندی شاپور، ماسویه را به ریاست آن برگزید، به دنبال تأسیس بیمارستان بغداد، در سایر شهرها نیز به تقلید از بغداد، بیمارستانهایی ساخته شد.
بیمارستان جندی شاپور تا پیش از تأسیس بیمارستان هارون در بغداد همچنان پررونق بود، اما پس از این زمان، با مهاجرت استادان و پزشكان، به خصوص خاندان بختیشوع و ماسویه، این آفتاب درخشان رو به غروب نهاد. پس از چند سال، شماری از عالمان، تنها در رشتههای نجوم و ریاضیات، آن هم به صورت نه چندان قوی، در آن جا به فعالیت پرداختند. خصوصیت اصلی پزشكان جندی شاپور این بود كه دانش خود را به بیگانگان، از جمله اعراب نمیآموختند. برای نمونه، یكی از شاگردان یوحنا ابن ماسویه به نام حنین بن اسحاق از او سؤالاتی پرسید. یك روز استاد كه از كوره در رفته بود به او پرخاش كرد و گفت: مردم حیره را به طب چه كار برو و در كوه و برزن صرافی كن.
حاذقترین پزشك عرب ابوقریش نام داشت. او حسادت زیادی به بختیشوع داشت لذا نزد هارون از او بد گویی كرد، هارون تصمیم گرفت آن دو را بیازماید؛ از این رو شیشهای از ادرار قاطر به دست آنان داد تا نظر دهند، ابوقریش گفت: مایع مزبور از یكی از سوگلیهای دربار است. اما بختیشوع گفت: اگر حرف ابوقریش درست باشد كنیز را جادو كردهاند، زیرا قاطر میتواند چنین ادراری داشته باشد، پس یك سطل جو برای او تجویز كرد.
●علل مهاجرت دانشمندان بزرگ جندی شاپور
۱. احضار عدهای از دانشمندان جندی شاپور كه اغلب آنان پزشك بودند به دستور خلفای عباسی، زیرا خلفای عباسی به پزشكان عرب بیاعتماد بودند. در سال ۱۹۳ه هارون چون بیمار شد یك طبیب ایرانی احضار كرد. این طبیب تا پیشاب هارون را دید، گفت: به صاحب این پیشاب بگو ئید مردنی است.
۲. انتقال پایتخت از دمشق به شهر انبار و سپس ساختن شهر بغداد و انتقال پایتخت به این شهر باعث نزدیكی به مركز علمی جندی شاپور شد.
۳. برتری یافتن حوزه علمی بغداد بر جندی شاپور به دلیل كمكهای خلفا و وزیران عباسی و علم دوستی آنان.
۴. كسب مقام و ثروت انگیزهای شده بود تا خود به خود عدهای از دانشمندان جذب دربار و تجملات دربار عباسی شوند.
۵. تأسیس بیت الحكمه به دست هارون، خلیفه عباسی، رقیبی سخت برای جندی شاپور در زمینه علمی ایجاد كرد.
۶. رقابت خاندانهای ایرانی برای نفوذ در دربار عباسیان، به خصوص خاندان بختیشوع و ماسویه.
در میان عوامل بالا، نقش بیت الحكمه و علم دوستی خلفای عباسی بیشتر بود، انگیزه تأسیس این مركز علمی چنین بود كه مسلمانان چون از جنگهای طولانی به طور كامل دست كشیدند، كم كم به فكر علوم و صنایع افتادند. و فكر دستیابی به وسایل جدید برای زندگی بهتر، آنان را به فعالیت علمی وادار ساخت. در این میان، خاندان مهدی عباسی بیشتر از سایر مردم، دوستدار پیشرفت علمی بودند. لذا از این خاندان، هارون الرشید به تأسیس بیت الحكمه دست زد. در این مركز علمی، به نگهداری و استنساخ كتابها و ترجمه آنها پرداخته میشد و بیشتر كتابه ا به زبان سریانی، یونانی، در آن جمعآوری میشد.
در خصوص علم دوستی هارون الرشید مطالب بسیاری نقل شده است، از باب نمونه آوردهاند: هارون الرشید به دست خود، آب روی دست ابومعاویه نابینا میریخت و به این كار افتخار میكرد.
ارتباط میان مراكز علمی و نیز اقتباس علمی در دوره مأمون گسترش یافت. از این رو، دینوری او را ستاره درخشان بنی عباس مینامد كه از همه فنون و دانشها بهرهای بسزا داشته است. مأمون كتاب اقلیدس را از رومیان گرفت و آن را توجیه و شرح كرد. او همانند پدرش ارادت خاصی به دانشمندان داشت، آوردهاند: مأمون و برادرش امین بر سر بردن نعلین استاد با هم نزاع میكردند و سرانجام قبول كردند هر كدام یك تای نعلین استاد را ببرند.
در چنین شرایطی دانشمندان از مناطق مختلف، از جمله جندی شاپور به دربار خلفای عباسی رهسپار شدند. مأمون، خلیفه عباسی، حتی با ارسال نامهای به قسطنطنیه از دانشمندی به نام لئون دعوت كرد تا برای پاسخ به سؤالاتی در علم هندسه، به بغداد بیاید، امپراطور بیزانس وقت ی این قضیه را شنید، اجازه این كار را به لئون نداد.
چند تن از استادان و پزشكان جندی شاپور در دوره عباسیان:
۱. بختیشوع بزرگ و خاندان او كه ۲۵۰ سال به تدریس و درمان مشغول بودند؛
۲. جرجیس ابن بختیشوع كه منصور خلیفه عباسی او را احضار كرد؛
۳. جبرائیل ابن بختیشوع كه پزشك مخصوص هارون و مأمون بود؛
۴. ماسویه، چشم پزشك مشهور دربار هارون؛
۵. یوحنا ابن ماسویه كه معاصر هارون الرشید بود و در چشم پزشكی مهارت داشت؛
۶. عیسی بن صهار بخت كه معاصر منصور بوده است؛
۷. سابور بن سهل، طبیب معروف جندی شاپور؛
۸. بختیشوع ابن جرجیس، معاصر مهدی، هادی و هارون؛
۹. عیسی بن شهلاقا پزشك منصور؛
۱۰. دهشتك و میخائیل، برادران ماسویه؛
۱۱. ابراهیم سراغیدن كه طبیب ویژه منصور بود.۳۶ جایگاه ویژه علم طب در جندی شاپور
استادان این دانشگاه به علم طب بیش از فلسفه و ریاضیات توجه داشتند. به طوری كه اصول و روشهای طبی این دانشگاه بر پزشكی یونانی و هند، هم از جنبههای علمی و هم از لحاظ نظری برتری داشت. علت اصلی این برتری، تحقیقی و تلفیقی بودن علوم، به خصوص پزشكی بود؛ یعن ی در آن جا از محاسن پزشكی همه اقوام بهره میگرفتند و به نظر میرسد كه كنگرههای پزشكی نیز برای ارائه نظریههای جدید و روشهای نوین دانش طبابت، در گندی شاپور تشكیل میشده است.
اعتبار مركز علمی گندی شاپور در اواخر حكومت ساسانی و سلطنت انوشیروان افزوده گشت. پس از تعطیل مدرسه فلسفه آتن در ۵۲۹م و تعدیهایی كه به حكیمان روا شد، هفت تن به تیسفون، پایتخت ساسانیان، پناهنده شدند و مورد مرحمت و مهماننوازی قرار گرفتند. این حادثه تأثیر فرهنگی عظیمی به جای گذاشت. دانشمندان و فیلسوفانی كه به ایران پناهنده شدند عبارتند از:
۱. دمقیوس سوریایی؛ ۲. یولامیوس فروگی؛ ۳. هرمیاس فنیقی؛ ۴. ایسیدوروس غزی؛ ۵. سیمپیكیلوس كیلیكهای؛ ۶. پرسیكیانوس لودیهای؛ ۷. دیوجانس فنیقی.
جلسات بحث و مناظره زیر نظر فردی كه سمت وزارت بهداری را داشت و «درست بز» خوانده میشد برگزار میگردید.
در تاثیر این دانشگاه در عرصه طب و معرفتهای بشری آن زمان، همین بس، كه تا حدود سیصد سال پس از طلوع اسلام، این مؤسسه و بیمارستان وابسته به آن، فعال بود. با رواج زبان عربی و قدرت یافتن عباسیان، مدارس بغداد و نظامیهها از گندی شاپور تأثیر پذیرفتند، ولی اند ك اندك این دانشگاه تحت حوزههای یاد شده به فراموشی سپرده شد و تعطیل گردید. نقل شده است كه ظاهراً شاپور بن سهل آخرین رئیس مؤسسه پزشكی در دانشگاه گندی شاپور بوده است.
منبع: آفتاب
نظرات شما عزیزان: